حسن ظن بخدا
03 دی 1393 توسط انصاري گيگلو
روزی مجنونها جلوی در لیلی صف کشیده بودن هر کدام در دستشان چیزی برای لیلی آورده بودند،لیلی شیشه مجنون اصلی راانداخت زمین وشکست،مجنون ها فکرکردندلیلی ازاوبدش می آیدمجنون اصلی درآن حال گفت:
اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی
ای کاش ما مجنون خدا باشیم و در همه آن چه به سرما ن می آید حسن ظن به خدا داشته باشیم.